سینماسینما، آرش عنایتی
فرنس کوشا در فیلم ده هزار روز، تاریخی ۳۰ ساله از کشورش را با محوریت روستائیان به تصویر میکشد. روایتی نه بر خط مستقیم که با رفت و بازگشتهایی فراوان، اما همه و همه تنیده و بافته در هم و بر هم، مبتنی بر تداعیهای معنایی( برای نمونه، نماهای به خدمت در آمدناش را توسط ارباب با استخدام موزیسین ها توسط خودش) داستانی آشنا از جوامعی که از نظام فئودالی تا انقلاب پرولتاریا را تجربه کردهاند و هر بار از چالهای به چاهی عمیقتر فروغلطیدهاند.
کارگردان مجارستانی فیلم (متفاوت با نظامی که در آن زیسته، تاوانش هم تیغ سانسور بود بر پیکر فیلمش و مدتی عدم نمایش فیلمش) اما نه بر جمعی قهرمان، که بر فرد تکیه میکند. به قهاریت جمع، به قهر و فردی که علیرغم تقدیر شوم و تقریر شومترِ نظام و جامعه به قهقهرا نمیرود. میایستد در برابر نظام و نظامیان(تمردش از همراهی با اعتصاب، سرباز زدن از اعدام رفقا و حتی دستبردش به انبار) و هر بار بیش از پیش، از سوی جمع و جماعت مطرود میشود.