از امام حسين امروزي ها تا امام حسين اَبه

از امام حسين امروزي ها تا امام حسين اَبه

اَبه ، مادر مادرم ،اسمش رقیبه بود ، خداش بیامرزه ، زن وارسته ای بود که سالها تو دستگام امام حسین خدمت میکرد …

البته سالهاست كه ديگه نيست تا تو محرم، به هركي براش ” خزائن الاشعار” بخونه كيسه حموم و نخود كشمش بده يا هروقت يه صحنه گريه دار حتا سريال اوشين يا عكس چه گوارا رو مي بينه و توضيح توام با شيطنت ما رو گوش مي ده بزنه تو سرش و “غريب آقاجون”گويان ياد كربلا بيفته. اسم حضرت عباس كافي بود كه اَبه از اين رو به اون رو شه. صداي نوحه و حتا زمزمه اش كافي بود به هم بريزه همينه كه من اگه تو محرم در عزاداري شركت كنم امكان نداره فاتحه اي نثار اَبه و يادي از باور هاي بي آلايشش نكنم.

 

نزديك ده پدري من يه دهات ديگه اي بود. اونا برخلاف ما ترك زبان بودن و استاد هنرهاي نمايشي و هنر نمايشي هم چيزي نبود جز تعزيه. همولايتي هاي ما در هنر نمايشي استعداد ده بغلي رو نداشتن دليلش هم اين بود كه يا بازيگرها نمي تونستن زيرپوستي نقش بازي كنن و خندشون مي گرفت يا چون دوز دست انداختن و لقب دادن ملت بالا بود و اصولا همداهاتياي ما خيلي واقع گرا بودن و ميونه اي با تخيل نداشتن، تماشاگرها جنبه اينو نداشتن كه في المثل ” اسمال كبله قربون” رو كه صرفا بخاطر يه بار تلنگ در رفتن تو جمع ملقب كردن به ” اسمال گوزو” به جاي نقش يزيد و با اون همه دبدبه و كبكبه ببينن فلذا بمحض اينكه اسمال به سربازاش دستوري چيزي مي داد، ملت كه از اين همه عِده و عُده اسمال گوزو مبهوت بودن، گوزو بودنشو به رخش ميكشيدن و در نتيجه معمولا بازيگرها چه در لشكر امام حسين و جه در لشگر يزيد وسط كار نقش رو ول مي كردن و با تجهيزات خودشون به سمت ملت عزادار اما تماشاگر نما هجوم مي آوردن.

 

خود من نديدم اما حداقل دوبار قهر كردن شمر و عمر بن سعد بخاطر اين رفتار مردم، رو شنيدم تا جاييكه بحدي اين قهر و آزردگي بالا گرفته كه بعضا خود امام حسين پا بيش گذاشته يا حضرت ابوالفضل رو مي فرستاد تا يكي از اون دوتا نانجيب رو متقاعدكنه كه اهميتي به حرف مردم نده و كارشو انجام بده.

 

در نتيجه بچه كه بوديم وقتي محرم مي رفتيم ده، ده خودمون چيز قابل عرضه اي نداشت اما ده بغل دستي، حكم فستيوال كن رو داشت. اون زمونا ملت به اين نوشابه زردا مي گفتن :” كانادا” كه ايام جنگ هم خيلي كمياب بود و خوردنش توفيق مي خواست. در درك هنري كارگردان تعزيه ده همسايه براي تهييج ملت همين بس كه تو گرماگرم تعزيه، عمربن سعد آب رو كه رو امام حسين مي بست، ملت زير لب مي گفتن:” خدا لعنت ات كنه” اما يهو كه يه كانادا مي دادن دست شمر و اون قورت قورت مي خورد كه علاوه بر عذاب دادن اهل حرم، خون شيعيان رو به جوش بياره، ترك زبونا بلند بلند مي گفتن:” … كيم سن ارواتينه” فارسام :” جاكش گويان” اعضاي شريفو حوالش مي كردن. اَبه خدابيامرز كه فكر مي كرد كانادا فقط مال سيزده به دره مي گفت:” خدا لعنتش كنه وسط عاشورا، سيزده بدر!”.

 

اَبه عاشق امامزاده و تعزيه بود و وقتي امكان حضورش فراهم مي شد با تمام وجود و باورش  بود. مادرم مي گفت يكبار باهاش رفتم شبيه خواني، شمر لعين ناجوانمردانه شروع كرد به كتك زدن حضرت زينب و چون در قديم رسم بود كه مردم در پايان تعزيه از شدت خشم به شمر حمله كنن و به باد كتكش بگيرن، بازيگر شمر ازبين مردان نتراشيده و نخراشيده اي انتخاب مي شد كه قدرت دفاع از خودشون را داشته باشن، تو اون تعزيه هم شمر يه چنين چيزي بود و طبيعي كه اَبه با ديدن اين شمرونوزور(بر وزن تيرانوزور)حس كرده بود كه حضرت زينب بيش از هر زمان ديگه اي به اون نياز داره در نتيجه پريده بود وسط ميدان و خودشو انداخته بود روي بازيگر حضرت زينب كه معمولا از ميان مردان انتخاب مي شد اما اَبه با اندام نحيفش آنقدر غرق محبت حضرت بود كه به اين كارها كار نداشت و فقط مي خواست خاندان عصمت و طهارت را از گزند شمر حفظ كنه !

 

در اين ميون بازيگر حضرت زينب هم كه ديده بود فضا آمده اس هر از چند گاهي با آن سيبيل هاي تابيده از پشت چاقچور و دستهاي چتر شده اَبه سر رو بيرون مي آورد و به شمر فحاشي مي كرد و ظاهرا چون بين اين دوبازيگر -خارج از صحنه گود- نقاري هم بوده يك فحش ركيك و آب نكشيده حواله ماتحت شمر كرد.

 

بازيگر شمر هم كه اين فحش، اونم تو جمع؛ براش گرون تموم شده بود، تسمه را از بغل اَبه كشيد سمت حضرت زينب كه اَبه بيچاره هم از گزش اون بي نصيب نماند اما بازيگر حضرت زينب، ول كن ماجرا نبود، اَبه هم كه در فضاي ديگري بود و صحنه را نزاع خير و شر مي ديد و يقين داشت اين جانفشاني شب اول قبر دستگيرش ميشه با جديت چادرشو دور كمرش بسته بود و عرق ريزان و يا علي گويان بين اون دوتا قلچماق تقلا مي كرد .

 

اَبه بعد چند لحظه كم كم متوجه ميشه كه خشونت مراسم از حد متعارف بالاتر رفته و حريف شمر هم نيست ضمن اينكه در اين ماجرا حضرت زينب هم كم بي تقصير نيست با اين حال بازم نتونسته بود پا را از دايره حرمت و تقدس بيرون بذاره و در نهايتِ شرمساري،

 

رو به بازيگر حضرت زينب- كه همچنان مشغول بدو بيراه گفتن به شمر بود- كرده و وگفته بود”قربون جدت مي بيني شمر عين سگ غضبناكه، ابوالفضل العباس هم كه نيست، شما هم يه دقيقه زبون تودهن ببر عصباني ترش نكن بذار بينم مي تونم اين ولد زنا را آرومش كنم يا نه؟!”.

 

اَبه واَبه ها يه چنين آدم هايي بودن، مصايب امام حسين براشون تجسم همه ظلم هايي بود كه ديده و چشيده بودن، تو ده، تو فقر تو دوران ارباب “سالار” و تو فراز و نشيب زندگياشون. امام حسين اونا تجسم خودشون بود و رنج هاشون نه بهانه قدرت و تنگ نظري و خشونت طلبي يه عده ديگه. حضرت زينبشون هم حضرت زينب واقعي بود و نماد زني كه بديهي ترين حقوقشو ازش دريغ كردن و ناله ها و سوز جگرخراشش جز آوار خرابه هاي غربت، شنوايي نداشت اين بود كه وقتي وبا بچه شون رو مي برد يا وقتي دلشون تنگ و آزرده بود، ” يا دلسوخته خرابه شام” مي گفتن و بر غم “بي بي” اشك مي ريختن چون اون حضرت زينب كه اَبه باورش داشت، تسكين دردهاي يك زن بود نه بهانه آزار يا توجيه اعمال مضاعف رنج بر جماعت زن .

 

اَبه و اَبه ها باورشون  بكر و صادقانه و واقعي بود و شايد به همين دليل بود كه تو تعزيه و عزاداري هاي اون موقع انقدر رنج و دردهاي امام حسين و خانوادش ملموس بود كه اسم امام حسين به جاي شرطي كردن دهن و راه افتادن بزاق براي قيمه نذري يا آب كردن قندآب تو دل اونايي كه با عاشورا دنبال عقده گشايي عليه مخالفشون هستن ، يادآور مظلوميت بودتا جايي كه تحمل درد بازيگر  زينب تو يه تعزيه هم  تحمل نمي شد . امام حسين و زينب اَبه خود امام حسين و خواهرش بود، خودِ خودشون.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *