جناب شیر تعزیه

جناب شیر تعزیه

در مورد اين جناب شير پارسال نوشتم لكن فكر مي كنم بد نيس تازه واردها هم باهاش آشنا شن.قربون امام حسين (ع) برم، چه دوراني بود ايام محرم. حالا البته سالهاست كه من مراسم عاشوراي قزوين رو درك نكردم، اما اين شير، براي مردم قزوين از كينگ لاين هم مهم تره و يه جورايي هيجاني ترين بخش مراسم روز عاشوراس و بقولي از زماني كه صفويه قزوين رو پايتخت كردن معرف حضور ملت عزاداره. عصر عاشورا مي شينه رو يه تخت روان و با ريختن كاه رو سرش، آه و ناله مي كنه و از خيابون قديمي سپه ( روبروي عالي قاپو) عبور مي كنه( شير تصوير پايين رو اخيرن از نو دوختن اونكه زمان ما بود از چند جاي نامربوط پاره بود). قديميا بخصوص پيرزناي قزوين تا هرجاي مراسم مقاومت كنن با ديدن اين ديگه بند مشكشون پاره س و چون گريه يه چنين موجود مهيبي كلا بار دراماتيك بالايي داره اينه كه ديدنش به بيماراي قلبي اصلن توصيه نميشه.ارتباط اين شير با قيام عاشورا رو ربط مي دن به يه داستان كه مبناي تاريخي نداره و همون قدر كه قيمه و شيركاكائو با عاشورا مرتبطه اينم ربط داره.
قديما يه نفر با لباس عربي كنار اين شيره مي نشست و عين عملي ها چرت مي زد، طراحاي مراسم البته قصدشون نشون دادن بيماري امام سجاد (ع) بود ( العياذبالله)اما ظاهرن انقدر بدآموزي داشت كه خدارو شكر كلن حذف شد. به جز اون خرس پاره پوره تو شهر بازي كه وقتي سوار قطار و وارد تونل مي شديم با دهني كه كوك سمت چپش پاره شده بود بهمون حمله مي كرد و تو دهه ٦٠يك تنه بار آدرنالين ملت خداجوي قزوين رو به دوش مي كشيد،اين شير دومين حيوون كاريزماتيك دنياي من بود و واسه منم خيلي حرمت داشت اما يازده سالم بود كه يهو از چشم ام افتاد. محرم تو تابستون بود و منم با ترس و لرز رفتم نزديك تر كه جناب شير! رو زيارت كنم، وسط گريه ملت و ماليدن پارچه تبرك به چنگول و دمبش، يهو ديدم اوني كه تو لباس شير بود يه مشت كاه گرفت تو مشتش و كوبيد سر يه پسر جوون و گفت:” رحيم! … ون كش حتمن بايد فوشت بدم تا يه قطره آب بدين دست من تو اين گرما!”.
هيچي ديگه ماجراي من وآقاشيره شد عينهو اون يارو كه رفت وجوهات بده ديد حاج آقا تو خلا تلنگش در رفته ، قهر كرد اومد خونه و اعتراض كه من آخرتي كه با دادن وجوهات به گوزو جماعت تضمين شه، نمي خوام فلذا اون شير مهيب كه اونطور با رحيم ديالوگ داشت ، اعتقاد ما به خودش رو دستخوش شك دكارتي كرد و اگر اون ي يه لحظه گاله رو مي بست الان يه جو اعتقاد به اين شيره و متافيزيك تو دل ما هم باقي مونده بود، ملت اما همچنان و عليرغم رسوبات مسموم علوم انساني غربي اعتقادشون به جناب شير رو حفظ كردن و ايشون هم اخيرا با رنگ و لعاب بهتر و مژه هاي بلند تر و كوك هاي محكمتر همچنان حضور پررنگي در مراسم داره و برخلاف گذشته همش اون بالا نمي مونه و نظر به خم شدن طولاني و كمردرد لحظاتي هم بين ملت قدم مي زنه، (اميد كه روزي بين ملت و يوزپلنگ ايراني هم يه چنين مودتي برقرار شه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *